دیالوگ های جذاب
قشم..قشم
خلیج همیشه فارس....واس ماس
پسرم میگفت این چیست و من گفتم پوست پیاز است دلبند. و او گفت یعنی پلاستیک داره.
ایستادن در اتوبوس شلوغ را دوست دارم
چرا؟!
آخه دیرتر به آخر خط میرسم ...
بنظرت چرا مگسها رو زبالهها میشینن؟
چون نمیفهمند که گل از زباله بهتر است.
دخترک نگاهی به درخت سیب انداخت
پدر گفت زیباست
دخترک گفت یکی میخواهم
پدر دستش را که دراز کرد چشمش به آسمان افتاد و گفت بیاجازه نمیشود
_شربت سرکنگبین صفرا فزوده...
_فزوده که فزوده...حالا چیکار کنم.
_بابایی قیچی رو میاری؟
_همونی که سبیلتو می بری؟
تخم شتر مرغ را به فنچ نشان دادم و گفتم:
_حیف نون، یاد بگیر.
+خودت یادبگیر. من که بلدم.
تلسکوپ دلم را برداشتم و گفتم:
_آرزوی طولانی ممنون.
+ پس یک میکروسکوپ برایم بخر.
_بابایی اگر خدا دندون نداده بود چی میشد؟
+نمی تونستیم مسواک بزنیم.
آسمون دلم ابریه
چطور؟
امروز آقای غریبی در غریبی رفته
بچه اف 14 از توی تخم بیرون آمد و مادرش را در آغوش گرفت. مادرش گفت وقت نیست باید برویم و دنیا را به آتش بکشیم. بچه اف 14 گفت:
_ به چهارده نور مقدس قسم بمبی بر بی گناه نخواهم افکند.
مادرش گفت:
- پس تو هم مثل آن هفتاد و هشتا باید ایرانی شوی.
تو دستات چی قایم کردی؟
یه دنیا محبت
اگر یه روز خیلی بزرگ شدی چیکار میکنی؟
بجای بابا میرم سرکار
به نظرت بخوای بزرگ شی باید چیکار کنی؟
دستای بابام رو ببوسم
علاقه مندیها: