مونولوگ های جذاب
اختیار مام دست شماست
همه آدما خوبن مگه عکسش ثابت شه
آوارگی کشیدن برای حسین طعم دیگری دارد.دلم هوای آوارگی داردآوارگی در کوچه‌هایی که بوی حسین میدهد.
چشمانم که ریز میشود، همه چیز را صاف و تمیز می‌بینم
شب آرامشیست برایم که فقط میخواهم با نوشتن تقسیمش کنم.
ساعت را نگاه کرد و دوباره خوابید.
اگه دفتر و برگه نبود حتما برای نوشتن از برگ درخت استفاده می‌کردم
نگاهم از پنجره بیرون است.
پنجره را باز کردم، ستاره‌ها بهم چشمک زدند. لبخند زدم ماه چرخی زد و به من نزدیک شد.
آقاییم عالمی داره بابا که باشی خود به خود دلت برای دخترت گوشواره می‌خواد
قایم رو به جلو در حال حرکت است.نشان از خبرای خوب است
قایقی خواهم ساختخواهم انداخت به رود شایدم آسمان
یونسی هستم که نهنگ می خواهد.
قلب کوچکم را ساطور زد.
امشب هوا بسی ناجوانمردانه دلگیر است
جگر سوخته سیخی چند
روزایی که می‌گذرن روزای با ارزشی‌انکاش با بردن گنا‌هها و دردها بگذرن
عقربه‌های ساعت انقدر سریع میرنانگار با این لحظات ناب مسابقه بستن!
قدم ما سبک بود!
یکی بود، یکی نبود
مام با این اومدن موننمی‌اومدیم بهتر بود
الان مثلا باید چیکار کنم و چطور برم
سرم درد می‌کنه برای دردسر
نیومده رفتی!
این کوچه‌های تاریکم نورانی شدعجب صفایی دارهآتش کشیده ای به قلب ما و آب شدی حسین.
دل به دل راه داره ماه و ستاره هم غم دارند
قدم نو رسیده مبارک
امروز حوصله نیست.حوصله نیست.حوصله نیست...
غم باد است.غمباد است.غم ناک است.غمناک است.
پلکم می پرد. مژه هایم هوای پرپر شدن کرده اند.
آستینت رو بالا بزن خمیر مشت بزن
بازی امروز بهتر از قول بازی فرداست
ساعتمو کنار دندونم گذاشتمانقدر گازش گرفت نتونستم بخوابم
از من اصرار از تو انکار
راهی نداری باید بمیری
شاد باشی بهتره یا شاد باشی
یه ساعتم نداریم هی بهش نگا کنیم کلاس بذاریم
عاشقم نشدیم هی شعر بخونیم دنیا نگهدار من میخوام پیاده شم
ساعتم نگا کردن داره اخهاین عمره که میرررره
آینه چقد جذابه، وقتی من بهش نگا می‌کنم
دوران مدرسه خوب بودااولی الان بهتره
باز بوی مهر و بوی خوب مدرسه
مقنعه‌م انقدر بلنده مانتو شده برام
کلاس‌مون پر از خالی بود
آقا معلم اصلا نگاهمم نکردگفت بچه فاصله بگیر
سال جدید با روش جدید با استرس جدید
معلمم معلمای قدیمگل بدن بچه‌ها رو ببوسن
ساعت به وقت، عمر
این که داره می‌گذره عمر منه
صدا زدنت اول صبح برای جوراب بهانه‌ست صبحانه با تو طعم دیگری دارد
اگه درختی رو دیدی خم شده نگو چه درخت تنبلی حتما تعظیم کرده آخه خالقش خیلی بزرگه
شامِ امشب فلسفه سرخ کرده باسس الهی داریم. کسی نوشابه عرفان دارد...کمی گلوگیر شده.
#باغ انار
تمام تخم مرغ هایم را دادم به ارسطاطالیس و او ساختار سه پرده ای اش را بهم هدیه داد.
#باغ انار
دلم یک سلام چربِ الهی می خواهد.
#باغ انار
یک آریایی اصیل، اسیرِ ریا و ریال نمی شود.
#باغ انار
دلم تنگ شده. بارالها! گشاده کننده ای بفرست.
#باغ انار
گیلاس هسته دارد، مثل زمین.
#باغ انار
نانِ خالی را میخورم و نیاز به نامرد نمی برم.
#باغ انار
سوته دلم و سیاست زده مرام سید علی.
#باغ انار
شبنم را مالیدم به سر تا پایِ پلکهایم. پلکهایم اما اعصاب این سوسول بازی ها را نداشت.
#باغ انار
خودش را خشک کرد و فحش کشید بر سر تا پایم.
#باغ انار
شمردن ستاره‌ها را دوست دارم شاید ساعت‌ها از این دنیای پر هیاهو دورم کتاب یک جهان است.
#باغ انار
کسانی که کتاب نمی خوانند انگار به سفر نرفته اند.
#باغ انار
شازده کوچولو به گل سرخ گفت.
#باغ انار
کرسی مادربزرگ با تمام گرمایی که داره گرماش به گرمای دستای شما نمی‌رسه پدرم دوستت دارم
#باغ انار
هوا بسی ناجوان مردانه گرم است.کمی سرما لطفا
خدایا، زیر بزرگترین درخت بهشت برایم جهانی خلق کن به وسعت همه ی مردم بهشت و تمام کائنات را مهمانم کن تا به آنها هفت شبانه روز ناهار و شام بدهم.
اصلا باشه اونم شام و نهار می دیم. جهندمِ ضرر.
#باغ انار
از بیخ بالش خواب را سر می کشم من.
#باغ انار
و من مردم.
#باغ انار
دروغ گفتم.
#باغ انار
ولی بازم حماقت ساحلیست بی انتها.
#باغ انار
با یک فرشته نشسته بودم روی لبه کائنات و فلافل پروتکل زده می زدیم بر بدن که یک هو ماسک مَلَک را باد صبا برد که برد.
#باغ انار
ای خاکِ کربلا برای همیشه ما را یادت بماند.
#باغ انار
دخترک عراقی گوشه شالم را آورد بالا. با دست دیگرش گوی شیشه ای روی شیشه عطرش را مالید به گوشه شالِ کشمیری ام. بوی عطرش تا تمام کائنات رفت.
#باغ انار
گاهی یک استکان چای یک دفتر و قلم و یک پنجره نیمه باز برای خوشبختی کفایت میکند.
پدرم این روزها غریبانه و مظلومانه موجودی کارتش را می گیرد.
#باغ انار
بابا مثه کاکتوس شدی!ریشت تیغ تیغیه.
#باغ انار
کنار درب اول بهشت نشسته بودم و به مهمانها خوش آمد می گفتم. یکهو تمام کوبه ها با هم گفتند "یا علی".
#باغ انار
من هم گفتم علی یارتون، الله نگهدارتون. یکهو بهشت سراسر پر شد از خنده های مستانه. طاقت نیاوردم و به سوی بهشت پرواز کردم....
#باغ انار
یک روز رفتم پی وی جبرئیل، پی وی اش از همه فضای مجازی ما بزرگتر بود.
#باغ انار
خاک هر گلدونی باشی فرقی نداره بلاخره گل قراره رشد کنه ولی بهتره خاک گلدونی باشی که صاحبش ساقه اش را که دید ریشه یادش نره
آه، دلم می خواهد یه دل سیر بمیرم.
#باغ انار
شربتِ شهادت را نوشیدم؛ نامردا توش مرگ موش ریخته بودن. تازه گفتن شربتش تقلبی هم بوده. شربت شهادت را از شربت فروشی انتهار البغدادی خریده بودم.
#باغ انار
در جهنم مارهایی هست که از ترسشان به اژدها پناه می برند.
#باغ انار
خدایا توی این دنیا آدمهایی هستند که از آنها باید به سگ ها و گرگ ها پناه برد.
#باغ انار
خدایا ساچمه های دلم قیریچ قیریچ می کند خودت گریس مالی مان کن.
#باغ انار
در عروسی اجنه بودم که خواهر شوهر یکی از جن ها وارد شد.
#باغ انار
یکی گفتن سلامتی خواهر شوهرا... عروس خانوم آتش گرفت و دود شد.
#باغ انار
خانه دوست کجاست؟ دو تا کوچه بالاتر کنار نونوایی بربری.
#باغ انار
گریه مادر شهید را وقتی دیدم که از همرزم پسرش شنیده بود که شامشان را نخورده عملیات کرده بودند.
#باغ انار
وقتی هشتاد هزار گرگ را کشتم نشستم تا لختی بیاسایم که ماموریتی جدید دریافت کردم. کشتن گرگ هشتاد هزار و یکمی. آخر من تنها کشنده گرگ های نفسم هستم. کس دیگری نمی تواند به من کمک کند.
#باغ انار
وقتی گناه می کنم، شبیه گوسفندی می شوم که چشم به در منتظر قصابش است.
#باغ انار
وقتی گناه می کنم خرم.
#باغ انار
برای سومین بار شهید خواهم شد.
#باغ انار
گاهی سوء تفاهم ها رزقی برای خندیدن حلال است.
#باغ انار
فرشته ای که خنده حلال توزیع میکرد را دیدم، زیبا بود و جذاب. نامش را پرسیدم گفت:قاه قاهیل!
#باغ انار
دلم میخواهد کنار فرات، کنار شش گوشه باشم و همانجا برای تمام دنیا دَهین بپزم.
#باغ انار
نامِ مهربانِ تو را روی سنگ کندم. سنگ نرم شد و ذوب شد و آب شد. حالا نام تو روی تمام قطرات باران حک شده.
#باغ انار
ستاره‌ها رو که جمع می‌کردم یه ستاره تو دستم نمی‌اومد بالای بالا ایستاد و گفت: من مال آسمونم
ستاره های دلم را آب می دهم تا بزرگ شوند و به آسمان دنیا بروند.
می دانم چشمک هایشان عاقبت دل کودکی را خوشحال می کند.
#باغ انار
نظم در هر کاری مهمه حتی در خوردن!
خدایا هوای دلم رو داشته باش آخه خیلی تنهاست هیچ برگشتی وجود ندارد.
آدم ها فقط درحال رفتن هستند.
من تا به حال مغز چند انسان را خورده ام. مثلا مارسل پروست. مغز امروز من مزه اش شبیه مغز آنهاست.
#باغ انار
صدا زدنت اول صبح برای جوراب بهانه‌ست صبحانه با تو طعم دیگری دارد
دنیا از ما امتحان نگیرما ترک تحصیل کردیم
شادی هست
برای گرفتن شادی‌های بیشتر با کاسه بزرگ‌تری زیر بارون وایستا.
از مهربونی آدما سو استفاده نکن خدای بزرگی بالای سر دارنو اینجاست که خدا دست به کار میشه
موقعی که کنار دریا ایستادی سنگای اطراف جمع می‌کنی و پرت می‌کنی توی آب یک دفعه یک سنگی تو دستات میاد انقدر زیباست دلت نمیاد بندازیش اونا همون دوستای با ارزشن...
بچه که بودم مادرم اجازه نمیداد جوجه یا مورچه‌ها را اذیت کنیم.من هم همیشه می‌گفتم مگر چه اشکال دارد و حالا که بزرگ شدم فهمیدم، مادر که می‌شوی دل نازک‌تر می‌شوی...#به افتخار همه مادرا
اگه درختی رو دیدی خم شده نگو چه درخت تنبلی حتما تعظیم کرده آخه خالقش خیلی بزرگه
در روزگاری که توی جعبه نیترات پتاسیم هم بخارآمونیاک پیدا میشود دیگر به چه کسی اعتماد کنم....
#باغ انار
یا رفیق من لا رفیق له...
#باغ انار
جن های سرزمین مادری به انس های سرزمین پدری ام آمدند و حاصل ازدواجشان شد بچه های پری چهره..
#باغ انار
موسای من فقط برای خدا گریبان چاک می کرد و خدا هم به خاطر همین کار به دستش روشنایی می بخشید.
#باغ انار
دلم هوس یک حوضچه عسل کرده. یک حوضچه عسل با یک نان تنوری اندازه یک لحاف دو نفره.
برای دل سوخته ام پماد کالندولا تجویز کرده بشریت مدرن.
شبنم ها گیتاریست شده اند و گلبرگها پیانیست ما همان ساندیس که بودیم، بودیم.
شربت محبتِ گوساله را نوشیدند و کفر ورزیدند.
و سامری مغازه فالوده فروشی را با صدای خُوار باز می کرد هر روز صبح و رشته های فالوده جایگزین رشته های الهی میشدند در قلب هاشان.
جهانم تویی.
روی فرش های حرم. تکیه به سنگ مرمر...ابو علی با الگار عربی و زنی عراقی با لباس سرتا پا سیاه، و کاروانی از مشهد...سلام امام رضا را می رساند به عمویش عباس.
همین امشب حسین خرازی را واسطه کردم تا سلامم را به آقا برساند...فکر کنم کمی دیر گفتم...قرار شده هفته دیگر سلامم را برساند....همیشه دیر می شود... هر آنچه برای خود می‌پسندی برای دخترک شمع فروش هم بپسند عطش برای بلع داریم.
همه جهان را هم ببلعد اژدهای درونمان یاز هم خواهد گفت: هل من مزید؟
قوت غالب ام جگرِ شیر است. سه کیلو جگر شیر قیمت اش چقدر است؟
عید آقایی و سروری اسدالله الغالب بر همه تون مبارک باشه...شب عید است و من نیشم باز است...البته محترمانه اش می شود،
امشب از صمیم قلب بر لبانم تبسمی شکرین است.
بکینگ پودر خواهم شد و تمام کیک های عالم را پف دار خواهم کرد.
تا به بچه همسایه هم کیک برسد. نقشه جهان از امشب عوض خواهد شد...تو بگو چگونه اگر می دانی؟
صبح عید چای کله مورچه ای دم خواهم کرد.
آبگوشت کله پاچه را با لقمه های کله گربه ای بالا خواهم رفت و صدایم را توی کله ام خواهم انداخت و خواهم خواند این ها را ....ای استاد سلمانی کله ام را کله کله ای متراش که این کله هم کله ای دارد میان کله ها.
چند روز پیشا از مصرف زیاد آب و بحران آب می‌گفت.من یادم افتاد کتاب هم در بحران است از مصرف کم!
گلوله‌های برف انقدر سفید و تمیز هستن همه جا را سفید می‌کنن.پس چرا دل بعضی آدما سفید نمیشه؟
سلمان و ابوذر کجا و یار غار کجا!مقداد و مالک کجا و ابوعبیده جراح کجا!علی کجا و فلانی و فلانی و فلانی کجا!
شامگاهِ غدیر خیمه ها در کنار برکه ای زیبا پهن شد. شتران روی خاک زانو زدند آن شب...ولی چند نفر از شتر کمتر بودند که زانو نزدند.
درختِ دلم آب از چشمه غدیر می خواهد.
تازگی ها دلم سیگار می کشد. امروز بردمش کمپ تا ترک کند.
نمی دانستم وابستگی خودم به او بیشتر از وابستگی او به سیگار است.
شلغم ها با بَلَم از رود رد شدند اما جناب موز منتظر قایق موتوریه! مردکه ی درازِ زردِ پوست کلفتِ مغرور.
ملکه الیزابت گفت کتابی درباره من بنویس ای نویسنده واو. گفتم باشد و کتابی نوشتم با این نام....درباره اِلی.
شاخ در آوردم.
دروغ را وقتی می گویی شاخ و دم ندارد ولی وقتی می شنوی شاخ در می آوری.
زلف بر باد مدم.پ.نحسن کچل داره خواب میبینه. خارپشتی داشتم که رفت سربازی و برگشت.
حالا هر روز صبح دست می کشد به سر و بدن بی مو و خارش و می گوید... فدایی وطن شدیم.
مزه هایم دیگر شیرین نیست...باید نیشکرم را عوض کنم.
به قایقران سپرده ام مرا در انتهای کائنات کنار خانه حضرت نوح پیاده کن.
امشب به فطرس سپرده ام از طرف من بال راستش را به گنبد ارباب بکشد و بعد ایران را مسح کند...
دخترک بازیگوش بهشتی جلوی پدرش کاسه کاسه نور می گذاشت و پدر نورها را داغ داغ سر می کشید.
اشکنه سیمرغ پختم امروز و برای زال فرستادم. زال تمام موهایش را حنای هندی گذاشت و اشکنه را به طفلان یتیم داد تا هر ماه سی مرغ داشته باشند.
هر شب یک مرغ.
تازگی ها کنار خانه مان یک مغازه شبنم فروشی باز شده.
شبنم را روزها میفروشد. نامش را گذاشته روزنم.
امروز موقع دنده عوض کردن بین دنده دو و سه یک دنده جدید پیدا کردم. طفلکی خودش هم نمی دانست چیست.
شکم ایالت های متحده را با نفت پر کردم و انداختم زیر ققنوس.
دیشب میان واژه هایِ نور بودم که دیدم دوباره زلیخا به یوسف گیر می داد.
پسر بچه ای بازیگوش را دیدم که به خانه سیمرغ هم سنگ می زد. تخم جن.
برای پیمانی که بستم یادم باشد که چهار لیتر خون مانده که باید به همین زودی ها بدهم.
در خونِ خود غرق خواهم شد. این را در رویایی صادقه خواهم دید روزی.
چوبین و برونکا را از انتهای ذهنم به صحن علنی مجلس بردم. کودک درونم فریاد زد و به چوبین گفت...نرو...تو هم مث من نمی تونی دوووم..... امشب شام نان و اندیشه داشتیم.
جای همگی خالی.
کف پایم را بغل کرده ام ....هنوز هم بوی بین الحرمین دارد.
جاده کربلا را باز کردند و خودشان به آسمان رفتند.
همه دمپایی های مردم کره زمین را جمع کردم ...حدود 14 میلیارد لنگه شد.
حالا همه مردم جهان در وادی مقدس طوی هستند...
دیروز صبح بوزینه ای را دیدم که می خواست از منبر رسول الله بالا رود...ریش داعشی اش را آنقدر کشیدم که کودک درونش آمد پادرمیانی کرد...
خدایا دلم تخم مرغ اصلی می خواهد ...نه ببخشید....عسلی.
دل پنجره گرفته... مادرش سی سال است منتظر مانده لبش....
دلِ آوینی را در فکه پیدا کردم.
خاکش را گرفتم و مثل اناری بازش کردم...داخلش یک دانه همتِ خوشگل داشت لبخند می زد....سردارِ خیبر ...سلام...
دلم بهانهِ دلمه بادمجان گرفته...کسی هست بخواهد با من و احمد متوسلیان دلمه بادمجان بخورد؟ نمی دانم برادر احمد دلمه بادمجان دوست دارد یا نه؟ پیاز کاشتم،اشک برداشتم
همه سیب زمینی سرخ کرده هایم را نگه داشته ام تا با چمران بخورم...مغزِ فیزیک پلاسمای جهان...کسی می خواهد با من و چمران سیب زمینی سرخ کرده بخورد؟
شهدا به ریش من خندیدند و رفتند.
حالا هروقت ریشم را شانه می کنم خنده ام میگیرد...با تو ام ...نخند...کوفت!
شرفیابِ حضور انور همایونی گشتم که بگم....دیروقته... بکَپید.
آنقدر سرم درد میکند که اگر تمام درخت ها میوه هاشان پروفن شود و هفت دریا را رویش سر بکشم دردش خوب نمی شود...
خوبِ من این جمعه هم بی تو گذشت...
باید صبور بود درختان خارج از فصل میوه نمی‌دهند
در اتوبوس همین که جایی برای نشستن پیدا می‌کنی راننده می‌گوید: آخر خط!
خدا همیشه آنلاینه
سایه‌ام را لگد کردم دردش گرفت!
شکر های مربا را نمی خورم و پیازهای آبگوشت.
همیشه با اجزای اضافی مشکل داشتم. لطفا اجزاء اضافی نباشید.
سوپ میخک پخته ام و ریخته ام روی دندان هایم...وَه چه شور انگیز.
پای پیاده به مشهد خواهم رفت و در این راه به حرف احدالناسی گوش نخواهم داد.
مشهد رفتن پا نمی خواهد دل می خواهد...
گاهی وقت ها فکر می کنم شیزوفرنی هستم.
پسرم شیر و فرنی دوست دارد.
دل و دماغِ کار ندارم. به خاطر همین ماسکم را فقط روی دهانم می زنم.
پاپیونم را به دلم بستم، تا دلبسته کسی نشود.
نیمروی اعلی حضرت همایونی را بردم در شاهنشین حمام فین...دیدم خونِ شیر به در و دیوار ریخته...
میرپنج را گذاشتم سر آخور تا به اسب ها علوفه بدهد، سی سال بعد به اسب های جزیره موریس آب می داد.
مامان ها عکس هایشان پیر نمی شود.
من عکس مامانم را بیشتر دوست دارم. مثل مادر بچگی هام.
سوپاپ مغزم هوو هووو می کند. به نظرم قطار ذهنی ام راه افتاده.
هو هو چی چی...
جوراب هایم را ملکه انگلیس می بافد.
تازگی ها بوی روباه می دهد پاهایم.
پول هر لنگش قیمت یک جفت کفش است.
تخم تمساح را گذاشتم زیر بلدرچینِ ذهنم.
سالهاست منتظرم جوجه شود...نمی شود که نمی شود.
دست و پایم را میفروشم...خریداری است؟
کهکشانِ بینی ام هزار بار تقدیمِ تو باد.
سیب سرخی را شُستم که بخورم. صاحب باغ مرا دید و با بادِ فحش مرا شست.
گوریلی خریدم تا همدم روزهای تنهایی ام باشد.
میخواهم تنها باشم، کسی گوریل نمی خواهد.
تورِ ماهی...تورِ والی...تورِ قالی.این آخریش برای قافیه اش بود...
برگهای اکالیپتوس را می جوم....تو هم بِجَو...طعم کهکشان دارد...کهکشان جویده ای تا به حال. تخم جنِ فروشی...اصلِ غول آباد... سه تا هزار.
امشب باید دلم را از عقل شیفت و دیلت کنم.
علاقه مندیها: